ابوعلی فضل بن حسن طبرسی مشهدی1 مؤلف كتاب گرانسنگ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل او و جایگاه وی در میان عالمان شیعی بر كسی پوشیده نیست و تفسیر او مایه فخر و مباهات شیعه است. چنان كه بر زبان و سخن دیگران نیز ستایش از او فراوان دیده می شود.2 طبرسی فقیه و محدثی برجسته و مفسّری بلندآوازه است و از خاندانی شهره به علم و دانش برخاسته است. تفسیر او كه به سال 534 هجری قمری نگارش آن را به پایان برده3 از نظر نظم و ترتیب و پیوستگی مطالب شاهكار است.4
از میان كسانی كه تفسیر مرحوم طبرسی مجمع البیان را در بررسی شیوه های تفسیری مورد بررسی قرار داده اند محمد حسین ذهبی مؤلف «التفسیر و المفسرون» است.
از آنجا كه بررسی و نقد ذهبی بیشتر متوجه دیدگاه و مذهب طبرسی است تا خود تفسیر، نقد كردن سخن ذهبی درباره شیخ طبرسی و تفسیر او قدری دشوار به نظر می آید؛ به این معنی كه شیوه پرداختن او به تفسیر شیخ، نـاخواسـته مـا را به سمت دیدگـاه و خاستگـاه
فكری ذهبی می كشاند؛ كه هر چند مقصود اصلی این نوشتار نبوده، اما گریزی از نگاهی گذرا نیست.
ذهبی یك سنت گرا و كم و بیش آشنا با فرهنگ غرب است. دیدگاه او نقلی است؛ در كلام، اشعری، و در فقه پیرو احمد بن حنبل و سلفی است. نگاه او به تاریخ و فقه و اصول و حدیث و تفسیر، برخاسته از مشرب كلامی اوست. از میان تفاسیر به تفسیر «البحر المحیط» ابو حیان اندلسی و ابن تیمیه، استناد می جوید. سخن ابن تیمیه را بر دیگران ترجیح می دهد. صحاح را راست ترین كتابها پس ازكتاب خدا می داند. دو كتاب «منهاج السنة» (ابن تیمیه) و «مقدمه ابن الصلاح» را در رتبه پس از صحاح قرار می دهد. از میان كتابهای فقه و اصول «الفتاوی» ابن تیمیه و «الموافقات» ابواسحاق شاطبی را برگزیده است. در رجال توجه خاصی به «لسان المیزان» و «تهذیب التهذیب» ابن حجر عسقلانی و «میزان الاعتدال» ذهبی دارد. در بررسی فرقه ها و مذهبها، كه از مهم ترین بخشهای كتاب او به شمار می رود، بیش از همه به «الفرق بین الفِرَق» بغدادی و پس از آن به كتاب «التبصیر فی الدین» ابوالمظفر اسفراینی و «تبیین كذب المفتری» ابن عساكر و «الوشیعة إلی عقائد الشیعة» موسی جارالله اعتماد می كند؛ بویژه در بیان اندیشه شیعه و مبانی آنها.
مؤلفان آثار یادشده جدای از تفاوت حوزه های دانش آنها دارای مبانی مشترك و دیدگاه هم سو و همخوان كلامی و فكری هستند؛ همگی گرایشهای اخباری ـ سلفی دارند. اندیشه ای كه هرگونه نوآوری را بدعت در دین می داند و آن را كفر و زندقه می خواند.
ذهبی با نگاه ابن تیمیه به تفسیر می نگرد و با نظر بغدادی و ابوالمظفر اسفراینی و موسی جارالله در مورد فِرَق و مذاهب ـ بویژه شیعه ـ به تحلیل و داوری می نشیند.
ذهبی حدود 300 صفحه یعنی یك چهارم از تألیف خود را به بررسی مذهب شیعه و تفاسیر آنها پرداخته است. نگاه ذهبی به مذهب شیعه و اندیشه های آنان گزینشی است، نه گزارشی. او مهم ترین آموزه های شیعه را عصمت، مهدویت ـ اعتقاد به امام مهدی ـ رجعت و تقیه می داند،5 و در بررسی تفاسیر شیعه همین گزینه ها را مورد بررسی قرار می دهد. دراینكه موارد یادشده جزو مشخصه های شیعه است سخنی نیست، اما نه با تعریفی كه ذهبی ارائه می كند، و نه آن حدّ و مرزی كه او برای این واژه ها بر می گزیند. ذهبی واژه ها را به صورت گزینشی انتخاب می كند و گزینشی تعریف می كند.
باری ذهبی پس از بررسی اجمالی ـ به گفته خودش ـ مهم ترین آموزه های مذهب شیعه به نقل از «التبصیر فی الدین» ابوالمظفر اسفراینی، شیعه را در پایان این گونه معرفی می كند:
«بدان كه همه فرقه های امامیه كه پیش از این نام بردیم، هم رأی در تكفیر صحابه و تحریف قرآن ـ زیادت و نقصان ـ از سوی صحابه هستند، و ادعا می كنند كه در آیات تصریح بر امامت حضرت بوده و صحابه آن را حذف كرده اند.شیعیان ادعا می كنند كه بر قرآن موجود و روایات رسیده از پیامبر اعتمادی نیست؛ می گویند كه شریعت جاری موجود بین مسلمانان قابل اعتماد نیست، در انتظار امامی به نام «مهدی» هستند تا بیاید و شریعت را به آنان بیاموزد، اینان بر راه دین نیستند و مراد آنها ازاین سخن، برداشتن تكلیف از دوش خویش است… .»6
سپس ادامه می دهد:
«و كفری از این بالاتر نیست، چه اینكه دیگر اثری از دین در آن دیده نمی شود».7
می بینیم كه چگونه منش اباحی گری را بر همه فرقه ها تعمیم داده است، بدون آن كه یك نمونه هم ذكر كند، هر چند در پاورقی همان صفحه می گوید: «چنان كه اشاره كردیم برخی از آنان از این افراط به دورند». مرحوم طبرسی را در جمله این گروه اندك به دور از افراط بر می شمارد.8
نكته قابل تأمل در ارائه اندیشه های شیعه، عدم تفكیك این فرقه ها از یكدیگر است، همه را ذیل یك عنوان «امامیه» یا شیعه ذكر می كند؛ در كنار اندیشه های غلات و آموزه های نادرست فرقه های به فراموشی سپرده شده تاریخی. در بخش بررسی اندیشه های شیعه و شیوه تفسیری آنها سَره و ناسره را در هم آمیخته است.9
در آغاز بحث پس از بیان اندیشه های مختلف شیعه ـ از غالی تا معتدل ـ دیدگاه شیعه در مورد تفسیر قرآن ـ با فرقه هایی آغاز می كند كه به قول خود او: «فرقه هایی هستند كه از بین رفته اند و هیچ اثر تفسیری از خود به جای نگذاشته اند»10؛ فرقه هایی مانند سبأیه و بیانیه و مغیریه و خطابیه و… كه از نظر شیعه خارج از دین هستند، پس از ارائه برخی از تأویلات به جا مانده از این فرقه ها می نویسد:
«به همین ترتیب امامیه اثناعشریه نیز قرآن را بر اساس عقیده و میل و هوای نفس خودشان تفسیر می كنند. اینان در تفسیر مذهبی خود هیچ دست آویز درست و دلیل روشن ندارند، بلكه اینها پندارهایی است كه در نتیجه عقیده نادرست شان در ذهن آنها جای گرفته و خرافاتی بیش نیست كه در اندیشه های فاسد آنها لانه كرده، و خرافات در خرافات و ترّهات است.»11
پس از آن مقدمه و این مؤخره نتیجه كلی خود را از دیدگاه امامیه در مورد تفسیر و منابع تفسیری شیعه ارائه می كند.
«این چنین است كه امامیه اثناعشریه در تفسیر قرآن و برداشت خود از قرآن به چیزی استناد می جویند و به آن استدلال می كنند كه اوهام و خرافات است، از جمله منابع آنها12 ـ در تفسیر قرآن ـ موارد زیر است:
یك. قرآنی كه علی رضی الله عنه آن را بر اساس ترتیب نزول گردآورده است.
دو. كتابی كه علی رضی الله عنه 60 نوع از انواع علوم قرآنی را در آن املا كرده است و امروزه نیز در دست شیعیان است.
سه. كتاب جامعه كه طول آن 70 ذرع است، به املای رسول الله صلی الله علیه وسلم و خط علی علیه السلام، بر پوستی به نام رق نگاشته شده است. و گویند كه در آن هر حلال و حرامی آورده شده است.
چهار. جفر، و آن كتابی جز جامعه است.
پنج. مصحف فاطمه.
اینها مهم ترین آموزه ها و منابعی هستند كه امامیه در تفسیر قرآن به آن استناد می كنند و اینها اوهام و پندارهایی هستند كه جایگاهی جز اندیشه شیعیان ندارند…»12
این گزارش و این نتیجه گیری از چند جنبه در خور توجه است:
1. ذهبی چنان كه خود در پاورقی اشاره كرده است این موارد را از اعیان الشیعه نقل كرده است ـ ولی به خود زحمت نداده كه چند سطر قبل و بعد از آنها را هم بخواند. مرحوم سید محسن امین در پی معرفی كتاب جفر تصریح دارد كه:
«شیعه هرگز قرآن را بر اساس كتاب جفر تفسیر نكرده است، بلكه قرآن را بر اساس همان موازین و معیارهایی كه سایر مسلمانان تفسیر می كنند تفسیر كرده اند و هیچ یك از آنان ادعا نكرده كه درون قرآن و بطن آن را بر اساس كتاب جفر دریافته اند….»13
و در ذیل مصحف فاطمه، این شبهه قدیمی را با تصریح این چنین ردّ می كند:
«اینكه چیزی از قرآن در مصحف فاطمه وجود دارد بارها نفی شده است. صرف نامگذاری آن به مصحف فاطمه ما را نباید دچار توهّم كند كه این كتاب یكی از نگاشته های قرآن است؛ امام صادق(ع) با سوگند این موضوع را نفی می كند:
مصحف فاطمه نزدماست. به خدا كه یك حرف از كتاب خدا هم در آن نیست ـ قرآن نیست ـ املای رسول خدا و خط علی(ع) است.»14
2. كدام یك از تفاسیر شیعه قدیم و جدید، تفسیر روایی و غیرروایی قرآن را بر اساس این كتابها تفسیر كرده اند؛ این پرسشی است كه ذهبی باید بدان پاسخ گوید.
3. كدام شیعه را می شناسید كه ادعا كند این كتابها را دیده است، یا در اختیار دارد. سخن بر سر اثبات یا ردّ اینها نیست، مشكل دراین است كه ذهبی با این دید و برداشت تفاسیر شیعه را مورد بررسی قرار می دهد و بر اساس محورهای پیشین تفاسیر شیعه رامورد نقد قرار می دهد.
ذهبی معتقد است كه شیعه قرآن را بر اساس آموزه های مذهبی خود تفسیر می كند. آموزه ها و منابعی كه از پیش برای شیعه گزینش كرده و بر همین اساس به بررسی آنها می پردازد. در واقع آمیزه ای از اندیشه شیعه اخباری آمیخته با غلوّ را ترسیم می كند و بر همین اساس تفاسیر را بررسی می كند.15
عمده محورهای مورد توجه و مورد بررسی او همان محورهای قدیمی و همیشگی مورد اختلاف شیعه و سنی [به ویژه دو قطب اخباری شیعه ـ سلفی سنی] است،16 كه به طور عمده در محورهای زیر نمود دارد:
1. مسائل اعتقادی ـ مذهبی: امامت، عصمت، تفسیر، رجعت، مهدویت.
2. مسائل كلامی: سحر، تحریف قرآن، رؤیت خدا، هدایت و گمراهی و….
3. مسائل فقهی و اصولی: وضو، نكاح اهل كتاب، متعه، اجماع، استحسان و….
4. مسائل عرفانی، مسأله ظاهر و باطن، برداشت عرفانی.17
در پایان گزارش خود از اصول شیعه و دیدگاه آنها در تفسیر قرآن و منابع تفسیری و… اشاره ای به مهم ترین منابع روایی شیعه مانند كتب اربعه و وسائل الشیعه و بحار دارد، و به نقل از الوشیعة همه آنها را خرافات و نارواهایی می شمارد كه متن آنها جعلی است و سلسله اسناد آنها ساختگی است18. سپس خود در پایان این بحث می افزاید:
«حق و انصاف این است كه اگر كسی كتابهایی مثل كافی و وافی و كتابهای دیگر شیعه را كه شیعه بدانها استناد می كند مورد مطالعه قرار داده، خواهد فهمید كه بیشتر اخبار و روایات آنها تهمت و افترا است، و بسیاری از آنها ـ اخبار ـ كه در تأویل و تنزیل آیات آمده نشانی جز از جهل و نادانی گوینده آنها و افترا بستن بر خدا ندارد.»
همان گونه كه اشارت رفت ذهبی هرگز به كتاب كافی، وافی، تهذیب و… مراجعه نكرده و با چند روایتی كه در مذمت شیعه در كتاب «الوشیعة الی مذهب الشیعة» موسی جارالله دیده، همه را از دم تیغ تكفیر و تفسیق گذرانده خرافات و اضالیل می خواند.19
ذهبی 13 تفسیر از تفاسیر شیعه را فهرست وار ذكر كرده:
تفسیر امام حسن عسكری(ع)، تفسیر عیاشی،تفسیر قمی، صافی، اصفی، برهان، مقدمه برهان «مرآة الانوار و مشكاة الاسرار» كه ذهبی آن را به عنوان تفسیر نام برده، تفسیر محمدمرتضی حسینی معروف به نورالدین از قرن 12 كه نسخه خطی آن در دارالكتب المصریة است، تفسیر مختصر شبّر و آلاء الرحمن بلاغی و تفسیر بیان السعاده گنابادی به اضافه تفسیر مجمع البیان و تبیان.20
باید گفت از این میان، شش تفسیر روایی است ـ دو تفسیر بسیار مختصر شبّر و آلاء الرحمن و مرآة الانوار هم كه تفسیر نیست. تفسیر تبیان نیز گویا در دسترس او نبوده است. تنها تفسیر استواری كه به روشنی بیانگر عقیده شیعه بوده تفسیر مجمع البیان شیخ طبرسی بوده است. ولی پیش ساخته های ذهنی او و برداشتی كه از شیعه ـ با دید الوشیعه ـ داشته او را در بررسی تفسیر مجمع البیان دچار سردرگمی كرده است.
ذهبی در بررسی تفسیر مجمع البیان، سعی می كند جانب انصاف و احتیاط را مراعات كند، بدین معنی كه از یك سو تحت تأثیر شخصیت و قدرت استدلال شیخ قرار می گیرد و او را می ستاید.
از سوی دیگر همان تصویر و دریافت ذهنی كه از امامیه و فرقه های شیعه دارد، سبب می شود كه همان زبان سرزنش و ملامت و تحقیر را در پیش گیرد؛ ذهبی در پاسخ علامه طبرسی واقعاً سخنی برای گفتن ندارد؛ یا شعار می دهد و سرزنش می كند یا بی پاسخ و گذرا از آن می گذرد، گاه به نظر می آید كه نویسنده می خواهد بگوید این موضوع به قدری بدیهی است كه نیاز به پاسخ ندارد.
ذهبی مجمع البیان را بر اساس همان گزینه ها یا آموزه هایی كه برای شیعه در نظر گرفته مورد بررسی قرار می دهد. بررسی تفسیر مجمع را با بیان خود شیخ از شیوه و روش تفسری اش آغاز می كند و در پایان، تفسیر شیخ را به خوبی می ستاید؛ ستایش ذهبی دراین خصوص درخور تأمل است؛ تقدیری در خور تفسیر و در شأن مفسّر:
«حق این است كه تفسیر طبرسی صرف نظر از گرایشهای شیعی و اندیشه های اعتزالی كتابی بزرگ در نوع خود است، كه نشان از ژرف نگری مؤلف آن در زمینه های گوناگون علم و دانش است كتاب بر همان شیوه ای است كه مؤلف آن بیان كرده، با ترتیبی زیبا و هماهنگی موزون، او در همه زمینه هایی كه از آن سخن می گوید به خوبی و زیبایی بیان می كند، اگر از قراءتها سخن می گوید دقیق است، و چون به مفردات لغوی بپردازد آگاهانه بررسی می كند، و اگر از وجوه اعراب سخن به میان آورد، به خوبی ارائه می كند، و چون به شرح اجمالی بپردازد آن را نیك می پرورد، و اگر اسباب نزول و شرح داستانها اشاره باشد، گفته ها را به زیبایی در پی هم می آورد، و چون سخن از احكام به میان آید، اندیشه های گوناگون را عرضه می كند، و مذهب و شیوه خویش را اظهار می كند و آن را پوشیده نمی دارد، و در موارد اختلاف فقهی از اندیشه خویش دفاع می كند. در پیوند و ارتباط بین آیات ذوقی نكو دارد و سیاق و زیبایی عبارات را به خوبی بیان می كند و چون به آیات مشكله برخورد كند، به راحتی آن را حل می نماید و خاطر را آسوده می كند، گفته مفسران پیشین را با نام آنها یادآور می شود، ترجیح می دهد و دلیل ترجیح خود را نیز بیان می كند.»21
تا اینجا مدح كتاب شیخ بود، از این پس در چند سطر اشكال خود بر شیخ را اظهار می كند، بر خود كتاب خرده ای ندارد، اشكال همان ایراد به مبادی و مبانی اعتقادی شیخ است:
«اگر ما اعتراضی یا ایرادی به او داریم به خاطر طرفداری از مذهبش است، به دلیل اینكه آیات را مطابق عقیده خودش تفسیر می كند، یعنی اینكه آیات احكام را مطابق اجتهادهایی كه خود و همكیشان او دارند و در جهت مخالف یا جماعت، برداشت می كند، اعتراض ما به سبب روایت و نقل بسیاری از احادیث جعلی است. و به حق باید گفت كه او افراط در تشیع خود ندارد و در اندیشه اش آن گونه كه بسیاری از عالمان امامیه هستند، تندروی ندارد.»22
اگر دقت كنیم اشكالهای او مبنایی است و اختلاف مبنایی او ربطی به تفسیر ندارد، اختلاف بین سلفی و یك شیعه، همان اشكالهای همیشگی و شاید به همین اعتبار آنها را بی پاسخ رها می كند، نكته درخور تأمل در عبارت او به كارگیری لفظ خالَفَ ـ مخالفت كرد ـ است كه چند بار این واژه را به كار می گیرد، او معتقد نیست كه این اختلاف فتوا یا اجتهاد است؛ مانند اختلاف فتوا میان مجتهدان یا فرقه های مذهبی در احكام. نمی گوید با ما اختلاف دارد، می گوید مخالف است.
و عبارت آخر او نشان از جایگاه و مرتبه مرحوم طبرسی نزد او دارد، اگر كسی كتاب ذهبی را به دقت بخواند، با آن نگاهی كه در ابتدا از او در مورد شیعه داشت احترام ذهبی را نسبت به شیخ درمی یابد. محورهای زیر در سخن او دیده می شود:
مسائل اعتقادی: امامت علی(ع)، عصمت امامان(ع)، رجعت، مهدی، تقیه.
مسائل فقهی و اصولی: نكاح متعه، شستن پا در وضو، نكاح زنان اهل كتاب، غنائم، میراث پیامبران، اجماع.
مباحث كلامی: دید معتزلی، هدایت و گمراهی، رؤیت خدا، سحر، شفاعت، حقیقت ایمان، روایت احادیث جعلی، اسرائیلیات، تفسیر عرفانی.23
نخستین محور در نقدهای او مسائل اعتقادی است.
ذیل امامت علی(ع) چهار صفحه عین عبارتهای مجمع را نقل می كند و در پایان اثبات امامت علی(ع) با آیه 55 سوره مائده «انّما ولیكم الله و رسوله» را باطل می شمارد و ادعا می كند موضوع بخشیدن انگشتری در حالت ركوع ـ كه خود محور اصلی سخن است ـ حدیث بی پایه ای است كه هیچ مبنایی ندارد. چنان كه ابن تیمیه در منهاج السنّه گفته است.24 سپس عین عبارتهای طبرسی را در نقل احادیث تصدق خاتم ـ بخشیدن انگشتری ـ از فریقین به تفصیل می آورد، ولی بدون آن كه پاسخی بدهد می نویسد:
«طبرسی با بحث و جدل سرسختانه سعی می كند عصمت امامان را ثابت كند، در حالی كه این یك اندیشه نادرستی است كه او و هم كیشان او بدان ایمان دارند، و بی تردید تحكم درباره سخن الهی است، كه تأثیرپذیری از مذهب و هوای نفس او را به این سرسختی كشیده است.»25
و این چنین با لحنی شعارگونه آن را عقیده فاسد می خواند. با آن كه در جای جای كتاب خود هرگونه اشكالی را كه بر یكی از صحابه یا تابعان گرفته می شود با تمام قدرت با استفاده از ابزارو منابع خود از آنان دفاع می كند و دامان آنان را ازهرگونه عیب و نقص پاك می گرداند، اما در مورد شیعه اعتقاد به عصمت امامان را به راحتی (عقیدة فاسدة و تحكم فی كلام الله تعالی) می خواند، بدین سان خود ذهبی نیز قائل به نوعی عصمت است؛ در واقع اختلاف در مصادیق و حدّ و مرز آن است.
در مورد رجعت، بی هیچ نقدی، به نقل عبارت مرحوم طبرسی بسنده می كند.26
درمورد مهدویت و مهدی نیز گزارشی بی پاسخ، و بسنده كردن به نقل عبارت طبرسی 27 و در بیان مسائل فقهی و اصولی با موضوع نكاح متعه با نقل دو صفحه از تفسیر شیخ بدون هیچ گونه نقد یا بررسی می گذرد28. اما ذیل «فرض الرجلین فی الوضوء» با عبارتهایی كه ستایش از توان استدلالی شیخ را همراه دارد می نویسد:
«طبرسی مانند سایر علمای شیعه قائل به این است كه در وضو آنچه واجب است مسح پاهاست ـ نه شستن ـ از این رو می بینیم كه با همه توان به بحث می پردازد و از مذهب خود با دلایل مختلف دفاع می كند، دلایلی كه نشان از قدرت تفكر این مرد و دامنه اطلاعات و دید باز این مرد دارد… .»29
به دنبال این عبارت عین عبارتهای شیخ را بدون این كه مطلبی یا نظری بر سخن شیخ بیفزاید نقل می كند.
موضوع نكاح زنان اهل كتاب، غنائم و میراث پیامبران را بدون بررسی و به صورت گزارشی عرضه می كند 30و سپس در زمینه اجماع می نویسد:
«از آنجا كه طبرسی چون دیگر علمای هم كیش خود، هرگونه اجماعی را كه كاشف از رأی معصوم نباشد، یا اینكه معصوم از جمله اهل اجماع نباشد مردود می شمارد، می بینیم كه دلایل قرآنی كه جمهور بر حجیت اجماع آورده اند ردّ می كند و در فهم آیات با آنها به بحث و مناظره می پردازد؛ مثلاً ذیل تفسیر آیه 59 سوره نساء «فان تنازعتم فی شیء فردّوه إلی الله و الرسول…» می بینیم كه در برابر استدلال جمهور به این آیه در حجیت اجماع چنین موضع می گیرد.»31
و در این بحث نیز سخن صاحب مجمع را بدون پاسخ رها می كند.
محور سوم مورد توجه ذهبی در تفسیر مجمع البیان مباحث كلامی است.از آنجا كه ذهبی یك اخباری ـ سلفی است، ونگرش اشعری دارد، نسبت به اندیشه های كلامی معتزله حساسیت خاصی دارد، در بخش بررسی تفاسیر معتزله تصریح می كند:
«و در این تردیدی نیست كه این اصول ـ اصول معتزله ـ هیچ گونه پیوندی و ارتباطی با مذهب اصل سنت و جماعت كه آشكارترین دشمنان آنان هستند، ندارد.»32
در نقد اندیشه های معتزله سخنان تند ابوالحسن اشعری و ابن تیمیه و ابن قیم را درمورد تفاسیر معتزله نقل كرده است33. سخن ابن قیم را به عنوان شاهدی بر نگرش سلفیان در مورد معتزله می آوریم:
«إنّه زبالة الأذهان و نخالة الأفكار و عفار الآراء و وساوس الصدور، فملئوا به الأوراق سواداً و القلوب شكوكاً و العالم فسادا…»34
ذهبی پس از ارائه این مقدمه به مهم ترین كتابهای تفسیری معتزله می پردازد و در خلال سخن از تفاسیر معتزله اشاره ای به شریف رضی دارد:
«شریف رضی اندیشمند شیعی علوی متوفای 436 هـ بحثهای جدی در زمینه آیاتی نموده است كه با اندیشه های معتزله ناسازگار است. ـ طبرسی ـ ظاهر آیات قرآن را مطابق اندیشه های اعتزالی تفسیر كرده است…
بسیاری از دیدگاه های شیعه در تفسیر قرآن موافق دیدگاه های معتزله است و بین آنان و معتزله جز در مواردی اندك اختلافی نیست، همان گونه كه برای ما آشكار می شود كه این پیوند فكری بین شیعه و معتزله ـ چیزی جدیدی نیست؛ می بینیم كه حسن عسكری و شریف رضی و ابوعلی طبرسی و علمای پیشین شیعه در تفسیرشان دیدگاه اعتزالی دارند… تا جایی كه می بینیم شریف مرتضی در كتاب امالی خود كوشش فراوانی دارد كه حضرت علی(ع) را معتزلی بلكه پیشوای معتزله معرفی كند.»35
در همین راستا ذیل بررسی تفسیر مجمع البیان محوری را با عنوان «نقش نگرش اعتزالی طبرسی در مجمع البیان» آورده ذیل آن چنین می نویسد:
«عقیده طبرسی چون دیگر شیعیان، در مسائل كلامی ارتباط بسیار نزدیكی با اندیشه های اعتزالی دارد ازاین رو می بینیم كه در تفسیرش برخی آرای معتزله را برمی گزیند و رأی آنان را ترجیح می دهد و از آن دفاع می كند و سعی بر این دارد كه اندیشه های مخالف را رد كند ـ هر چند ـ گاهی می بینیم كه اندیشه آنان را نمی پذیرد و درصدد ردّ و نقد آن بر می آید.»36
چنان كه می نگریم ذهبی بزرگانی از شیعه از جمله طبرسی را در شمار معتزله می داند، و اما در این قسمت با قدری نرمش و انعطاف، مخالفت طبرسی با اندیشه های اعتزالی را نیز به میان می آورد.
این امر خود نشان از آزادی اندیشه شیخ در گزینش بهترین را دارد؛ شیخ از باب «فبشّر عباد. الذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه»، هر آنچه را كه موافق عقل و دین بوده بر گزیده؛ نكو را برگزیده است، نمی توان كسی را به صرف داشتن اشتراك با دیگران در پاره ای از افكار و اندیشه ها متهم به التقاط و گمراهی و… كرد. اگر چنین باشد همه التقاطی هستند. تفاوت ذهبی با طبرسی اختلاف در مبانی و دیدگاه ها است نه در مصادیق، مبانی تفسیری ذهبی در متشابهات بسنده كردن به آنچه در آن روایتی از صحابی یا تابعی از رسول آمده و سكوت در آنچه روایتی در آن وارد نشده و تفویض به خداوند است، مبنای طبرسی این نیست، متشابهات را در حدّ توان با كمك عقل و دلیل و موافق با كتاب خدا و روایات معصومین، تفسیر می كند.
مباحث كلامی كه ذهبی در این قسمت از تفسیر مجمع ارائه می كند، همان مسائل اختلافی دیدگاه اشعری و معتزلی است، هدایت و گمراهی، دیدن خدا، سحر و حقیقت ایمان و…
بحث هدایت و گمراهی و رؤیت خداوند در قیامت را نیز بی هیچ نقدی می آورد.
موضوع كلامی دیگری كه از تفسیر مجمع البیان آورده، سحر و حقیقت آن است:
«طبرسی حقیقت سحر را انكار می كند و آن را نمی پذیرد، و استدلال جمله علمای اهل سنت و جماعت را رد می كند و حدیث بخاری را در مورد تأثیر سحر بر رسول خدا انكار می كند.»37
این نیزاز پیامدهای اختلاف های مبنایی است، استدلال بسیار زیبای شیخ به صورت روشن و گویا را نمی پذیرد چون با حدیث بخاری در تعارض است، ذهبی بخاری را راست ترین كتاب بعد از كتاب خدا می داند، و در برابر نقل و روایت طریق صحاح هیچ گونه استدلال و حجت را نمی پذیرد. پس از آن به شفاعت می پردازد و آن را نمونه ای از ناهمخوان بودن طبرسی با معتزله در این زمینه شمرده سپس به مسأله ایمان و حقیقت آن از دیدگاه طبرسی و اینكه مخالف معتزله است پرداخته است.38
محور اساسی دیگری كه ذهبی از تفسیر مجمع البیان ارائه می كند و در راستای همان اختلافات مبنایی دو دیدگاه است، موضوع روایت احادیث است. ذیل این بحث طبرسی را صادق در گفتارش نمی بیند. عبارت او چنین است:
«این را نباید نادیده بگیریم كه طبرسی رحمة الله علیه در وصف كتابش ـ مجمع ـ و اینكه این كتاب حجت است برای محدثان، صادق نیست، به این دلیل كه ما در بررسی احادیث او در تفسیرش دیدیم كه ـ در ارائه احادیث صحیح ـ موفق نیست، بسیاری از احادیث نادرست را روایت كرده است، بویژه احادیثی كه ساخته و پرداخته شیعیان و منسوب به پیامبر(ص) یا اهل بیت(ع) است؛ احادیثی كه دلیل بر درستی مذهب آنها و گواه بر حقانیت آنهاست. اگر ما احادیثی را كه در فضیلت سوره ها روایت می كند مورد بررسی قرار دهیم، می بینیم كه او نیز به خطایی افتاده كه بسیاری از مفسران گرفتار آن شده اند؛ روایت فضیلت سوره ها، كه به ابی بن كعب و دیگران نسبت داده شده است، روایاتی است كه سلسله اسناد آنها منقطع است، و باید دانست كه این احادیث به نظر همه عالمان جعلی هستند.»39
در این بحث نقد و بررسی و بیان علتی در كار نیست، در اینكه چرا این احادیث جعلی هستند هیچ دلیل و شاهد مثالی از احادیث مجمع كه شیعه در تأیید مذهب خود به آن استناد كرده اند نمی آورد، تنها در پایان این بحث اشاره ای به احادیث فضیلت سوره ها دارد، و با تناقض آشكاری می گوید: «احادیث فضیلت مردود است، به اتفاق نظر همه اهل علم». می بینیم كه برخی احادیث فضیلت سوره ها را پذیرفته اند و برخی رد كرده اند و این خود نشان ازاین دارد كه قضیه مورد اختلاف بوده است، اما ذهبی در كل ساختار كتاب خود چنین است، جای تأمل باقی نمی گذارد، امور و قضایا در نظر او دو حالت بیشتر ندارند یا حق هستند یا باطل، راه میان و حد وسطی در بین نیست. هر آن كه و هر آنچه را كه با مبانی فكری او ناسازگار است، باطل وناروا به شمار می آورد. مراد او از اهل علم اهل سنت ـ سلفی ها ـ هستند و بقیه به راه باطلند، معمولاً نیازی هم به ارائه دلیل نمی بیند. تنها اینكه مخالف سنت ـ بنابر تعریف او ـ باشد، نارواست.
محور دیگری كه ذهبی از تفسیر مجمع ارائه می كند، ذكر اسرائیلیات در مجمع است. ذیل این بخش چنین آورده:
«طبرسی در تفسیر خود بسیاری از اسرائیلیات را با ذكر سلسله سند آن ذكر می كند، اما آن را مورد بررسی قرار نمی دهد، مگر اینكه مخالف اصول اعتقادی باشد، در آن صورت دروغ بودن آن را مورد بررسی و نقد قرار می دهد.»40
سپس داستانی را كه ذیل آیه 31 سوره «ص» آمده و جزو اسرائیلیات به شمار می آید با نقد و بررسی كه مرحوم طبرسی داشته، به رشته تحریر در می آورد.41
شاهد سخن بر سر واژه «بسیاری» است؛ و اینكه سلسله سند و درستی آن را مورد بررسی قرار نمی دهد. او تنها یك مثال از مجمع ذكر كرده كه آن هم توسط شیخ بررسی و تحلیل شده است؛ نمونه دیگری در كار نیست، اینك واژه بسیاری را چرا انتخاب كرده است؟
یكی از مبانی عمده سلفیان، پذیرش ظاهر آیات است، و هرگونه برداشت ثانوی را مردود می شمارند، با این دید جاهایی را كه مرحوم طبرسی معنی عرفانی یا به گفته ذهبی «باطنی» را نقل كرده، مورد نقد ذهبی است .از این رو عنوانی با نام تفسیر عرفانی در مجمع مشخص كرده است و با همان عبارتهای تكراری خود این قسمت را ارائه می كند:
«با اینكه تفسیر طبرسی تفسیری است كه مبنای آن ظاهر آیات قرآن است، اما باز می بینیم كه گاهی معانی باطنی ـ در برابر ظاهری ـ را بیان می كند؛ یا به عبارت دیگر تفسیر عرفانی كه مورد پذیرش شیعه است، به نظر می آید كه او این دیدگاه ها را فقط نقل می كند اما در عین حال آنها را می پذیرد و نقدی بر آنها ندارد و در موارد بسیاری آنها را با دلایل خود محكم می كند.»42
سخن پایانی ذهبی در مورد طبرسی و میانه رو بودن وی در شیعه بودنش است:
«طبرسی در شیعه بودنش مانند دیگر افراطی های شیعه غلوّ ندارد، تفسیرش را خواندیم و تعصب زیادی از او ندیدیم، ندیدیم كه جایی صحابه را تكفیر كند یا نكوهشی داشته باشد كه دین آنها را مورد سؤال قرار دهد.همچنان كه او در مورد منزلت علی غلوّ نكرده و او را در مرتبه خدایی یا پیامبری قرار نداده است، هر چند قائل به عصمت است؛ در مواردی كه روایتی از پیامبر درباره دوست داران و دشمنان علی آورده بود ـ صرف نظر از درستی و نادرستی آن ـ و این خود حكایت از این دارد كه این مرد ـ طبرسی ـ بیش از حد علی رضی الله عنه را دوست دارد.
تنها ایرادی كه بر او گرفته می شود، تعصبی است كه او با تمام قدرت در دفاع از مذهب خویش و اندیشه هم كیشان خود به كار می برد. چنان كه می بینیم كه اگر دیدگاه مفسران مختلف از شیعه و غیرشیعی ـ را ذیل آیه نقل می كند، دیدگاه علمی شیعه را ترجیح می دهد و برای آن دلیل اقامه می كند.»43
روشن نیست كه با این جملات می خواهد خبری را برساند یا دیدگاهی را اعلام كند یا جملات او منتقدانه است.
از چند نمونه كه پس از این جملات در تأیید سخن خود از مجمع نقل كرده و درباره اولوا الامر بودن ائمه است ادعا می كند كه نگرش شیخ نادرست است؛ باز هم مشخص نیست اولوا الامر بودن ائمه معصومین را نظر دارد، یا شیوه دفاع شیخ از عقیده اش را. به هر حال با همه تلاشی كه در آغاز برای بطلان اندیشه شیعه به كار گرفت و شعارهایی كه در ضمن بحث خود در جهت تزلزل شخصیت شیعه و بزرگان شیعه و سست نشان دادن تفسیرهای آنها به كار گرفت، به راستی در مورد شیخ طبرسی كمال عزت و احترام را نسبت به دیگران داشته است؛ در پایان سخن خود از مجمع تصریح می كند:
«دراینكه این تفسیر ـ مجمع ـ حسن ترتیب و زیبایی نظم و دقت استدلال و نیروی بیان را جمله در خود گردآورده است شما با من هم عقیده هستید، و نیز بر این باور هستم كه طبرسی در عین دفاع از عقیده و اندیشه اش چون دیگران غلو در آیین خود نداشت؛ غلوّی همچون غلوّ كازرانی ـ مؤلف مشكاة الانوار و دیگر غالیان شیعه.»44
در خاتمه از مجموع مطالعات به عمل آمده درمورد دیدگاه ذهبی نسبت به تفسیر مجمع البیان ، چند نكته به دست می آید:
ـ شخصیت شیخ جایگاه علمی شیخ مورد احترام ذهبی است.
ـ تفسیر شیخ مورد توجه او بوده و آن را به عنوان یك تفسیر خوب پذیرفته است.
ـ عمده اشكالات ذهبی به شیخ شیعه بودن او و دفاع او از اندیشه خویش است.
ـ عمده اشكالات ذهبی بر تفسیر، از اختلاف مبنایی دو تفكر برخاسته و دو اندیشه متفاوت است.
ـ عمده اشكالات او در چند مورد زیر است:
مسائل كلامی؛ مسائل فقهی و اصولی؛ مسائل اعتقادی؛ صحت روایات؛ اسرائیلیات؛ تفسیر عرفانی.
ـ اشكال عمده بر ذهبی در كل كتاب التفسیر و المفسرون، گزینشی برخورد كردن با اندیشه ها و افكار و عقاید و ادیان است.
اشكال دیگر او در آمیختن احكام یا مسائل و موضوعات، با مصادیق آن است.
1. طبرسی منسوب به تفرش است نه طبرستان، ذهبی نیز به اشتباه منسوب به طبرستان دانسته است.ر.ك: طبرسی و مجمع البیان، دكتر حسین كریمان، 1/313ـ333.
2. ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، 2/104.
3. خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، 512ـ514.
4. كریمان، حسن، طبرسی و مجمع البیان، 2/39ـ49.
5. ذهبی، محمدحسین، 2/8ـ9.
6. همان، 2/10.
7. همان، 2/11.
8. همان، 2/11، پاورقی.
9. همان، 2/12.
این در صورتی است كه دیدگاه شیعه اثناعشری به طور صریح در منابع شیعی تصریح شده است. ر.ك: اعیان الشیعة (مقدمه)، المراجعات، الشیعة فی المیزان، مع الشیعة الامامیة، عقائد الامامیة، اصل الشیعة و اصولها، عقیدتنا فی الامامة، معالم المدرستین و….
10. ذهبی، محمدحسین، التفسیر و المفسرون، 2/22.
11. همان، 2/16.
12. همان، 2/16ـ18.
13. همان، 2/19.
14. امین عاملی، اعیان الشیعه، 1/96.
15. همان، 1/97.
16. ذهبی، محمدحسین، التفسیر والمفسرون، 2/10ـ11.
17. همان، 2/23ـ39.
18. همان، 2/40 به نقل از الوشیعة إلی مذهب الشیعة.
19. همان،2/41.
20. همان، 2/40.
21. همان، 2/42ـ45.
22. همان، 2/104.
23. همان.
24. ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، 2/105.
25. همان، 2/109.
بسیاری از مفسران و محدثان و تاریخ نگاران اهل سنت و جماعت به روایت جمعی از صحابه چون ابن عباس، انس بن مالك، عمار یاسر و… داستان تصدّق خاتم را در حال ركوع نقل كرده اند، از جمله شواهـد التنزیل حسكــانی ،1/161، منــاقب خوارزمی، 187، الدرّ المنثور سیـوطی، 2/293، كـشــاف زمخشـری، 1/649، تفسیـر طبری، 6/288 و 289، تفسیـر قـرطبـی، 6/219ـ220، تفسیر رازی، 12/26 و تفسیر ابن كثیر، 2/71 و…
علامه امینی در الغدیر جلد3/156 ـ 162 نام 66 تن از علمای اهل سنت، اعم از مفسر، محدث و مورّخ را یاد می كند كه درباره شأن نزول آیه درباره علی(ع) تصریح كرده اند.
26. همان، 2/110.
استدلال به عصمت ائمه بر اساس آیه تطهیر33 سوره احزاب، كلیه تفاسیر شیعه ذیل آیه به تفصیل سخن گفته اند، استدلال علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، جلد16/310 ـ 313 در خور توجه بیشتر است، نیز ر.ك: الاصول العامّة للفقه المقارن، 149ـ 155.
27. التفسیر و المفسرون، 1/105 ـ 108 سخن در تنزیه صحابه و تابعین.
28. همان، ج 2/111. تا آنجا كه از كتابهای عقائد فریقین به دست می آید، اصل آمدن مصلح مورد اتفاق است، صحیح بخاری ـ باب نزول المهدی، صحیح مسلم، 9/714، صحیح ترمذی با شرح ابن عربی، سنن ابوداود، كتاب المهدی، ح 4282 و 4283و 4284، اختلاف در مصادیق و شخص مهدی است، عرف الوردی، جلال الدین سیوطی، الفتن و الملاحم، ابن كثیر دمشقی، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، ابن حجر هیتمی، شافعی.
29. همان، 2/113. دیدگاه برخی از بزرگان اهل سنت در باره متعه، مصنف عبدالرزاق ج7/497 باب المتعة، تفسیر طبری، 5/9، احكام القرآن، 5/130، سنن بیهقی، 7/205، تفسیر طبری، 5/130 و …
30. ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، 2/115.
31. همان، 2/127.
اهل سنت با تكیه بر حدیث «لن تجتمع امّتی علی الضلالة» اجماع را جزو ادله به شمار می آورند. اما شیعه به این معنی معتقد به آن نیست و سند این حدیث را صحیح ندانسته و آن را ثابت شده نیافته است. ولی در نهایت از راه قاعده لطف ـ الهام امام به علما و هدایت ایشان ـ محتوای آن حدیث را می پذیرد، به این معنی كه اجماع كاشف از سنت است.
32. همان، 1/372.
33. همان، 1/387.
34. همان، 1/340.
35. همان، 2/26 ـ 25؛ به نقل از: تبیین كذب المفتری، ابن عساكر.
36. همان، 2/128.
37. همان، 2/372.
38. همان، 2/134.
39. همان، 2/137.
40. همان، 2/137.
41. همان، 2/139.
42. همان، 2/141.
43. همان، 2/142، 143.
44. همان، 2/144.